ای ابربرادر
بر بام ما مبار
بر بام کاگلی چه گلی سبز می شود ؟
ای بر زمین غمزده ام چشم دوخته
پرگیر و بگذر از سر این دشت بی نفس
باران چه کرد خواهد با کشت سوخته ؟
ای ابر خیره سر
پر باز کن بپر
وان سینه ریز گوهر باران کشیده را
از دشت ما بگیر و به منقار خود ببر
بر آمان وحشی مردان کشتکار
رو آشیانه کن
بر چشم سبز جنگل بیدار لانه کن
آنجا ببار یکسره کاندر پناه تو
خشم از میان مهلکه تن می کند رها
آنجا که با نوازش انگشتهای تو
سر سبز می شود گل سرخی همه صفا
ای ابر تیره رنگ
بشتاب بی درنگ
دست از سرم بدار و پی کار خویش گیر
راه دریا دلشدگان را بهپیش گیر
بگذار خود ببارم و بر بام و دشت خویش
بگذار خود بگیرم بر سرگذشت خویش